جدول جو
جدول جو

معنی فریشته فر - جستجوی لغت در جدول جو

فریشته فر(فِ تَ / تِ فَ)
کسی که دارای فر فرشتگان است. (فرهنگ فارسی معین) :
نهفتگان را ناخسته زآن قبل بگذاشت
که شغل داشت جز آن آن شه فریشته فر.
فرخی.
رجوع به فرشته فر شود
لغت نامه دهخدا
فریشته فر
کسی که دارای فر فرشتگان است شه فریشته فر
تصویری از فریشته فر
تصویر فریشته فر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ تَ / تِ وَ)
فرشته مانند. همچون فرشتگان. فرشته خو. فرشته سیرت:
تویی از جمله شمس دین لقبان
آدمی صورت فریشته وش.
سوزنی.
پدر از لطف آن حکایت خوش
با پری گفت کای فریشته وش.
نظامی.
رجوع به فریشته، فرشته خو و فرشته فر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ تَ / تِ دِ)
فرشته سیرت. فرشته خو. پاکدل:
به روی او نگر از جمل بنی آدم
اگر نه آدمیی دیده ای فریشته دل.
سوزنی.
رجوع به فرشته خو و فریشته خوی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ تَ / تِ)
آنکه خوی فریشتگان دارد. فرشته خو:
ای ملک زادۀ فریشته خو
ای به تو شادمان دل احرار.
فرخی.
رجوع به فرشته خو و مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا